نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

پنجمین سالگرد ازدواج بابا و مامان !

                    چقدر زود گذشت !   انگار همین دیروز بود ! آن قلبهای بیقرار که در سینه میتپید و آن نفسهای سرشار که امید   به رگ رگ زندگی میریخت !   و من زیر آن تور سپید دلی داشتم به وسعت جهانی که جز تو نمی دانستی اش و تو را توی آن نگاهِ   سرشار رازی بود که جز من نمی دانستمش !   انگار همین دیروز بود ! تشمالها به عشق می نوازند و دستمالها به مهر برمی آیند   و من" لچک "از آستاره و " می نا " از حریر آسمان میستانم برای حنا بستن به دستهای زیست !   و تو  کُرِ" چوقا " به وَرِ بیقرار! ، &nbs...
2 ارديبهشت 1392

فرهنگ لغت آبتینی در 17 ماهگی!

                          کا = خودکار   گا = گاز ( گازی که با دندونات میگیری و جاش خیلی اوف میشه ) !   اَموووووووووووو = حموم   پوتَ : پوشک   باس : باز ( هرچیزی رو نمیتونی باز کنی میاری میدی به من میگی باس! )   نا نا  = لالا ( پتو رو همه جا دنبال خودت میکشی و نا نا میخونی )   بَ بَ ییییییییییی : گوسفند زبل   توتی : توییتی ! شخصیت کارتونی مورد علاقه ت !   کُ آ = کلاه   مُو = موز   مآآآآآآآآ = ماست   دَدا : شلوار &nbs...
3 اسفند 1391

مامان ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن !!!!!!!!!!!!!!!

                                   سلام نفسم   امشب بااینکه حوصله نداشتم برای نوشتن اما سر شوقم آوردی با مهربونیهات!   از دیشب بینیت دوباره کیپ شده بود و تا صبح راحت نخوابیدی و من همچنان بیدار وآشفته کنارت بودم   صبح هم خیلی کسل بودی اما یه جورایی خودتو سرگرم میکردی ! مثلا ماشینات مینداختی زیر کابینت   بعد میومدی بازوی منو میگرفتی و یه چیزایی میگفتی که یعنی بلند شو دنبالم بیا! وبعد به زیر کابینت   اشاره میکردی و میخواستی من ماشینت ر...
2 اسفند 1391

این روزها...

        این روزها که بهار زودتر از همیشه به اهواز رسیده و حریر هوا بر تن خوزستان من لطیف ترین   رقص عشق را رقم زده ست !   این روزها که قدت میرسد به دنیای من و دستم را میگیری از ستون مهربانی دلم بالا میروی   و میخواهی گنجشک سرما زده ی سالهای تنهایی را آب و دانه ی مهر بدهی و پریدن از سرمای   درون به سمت ستیغهای روشنی بیاموزی !   این روزها که دنباله ی صدای پرنده ی همسایه را میگیری و قفس را نفس نفس در هم میشکنی   و میدانی چگونه بال در بال رهایی آغوشم را داغ تر از ظهر تابستان جنوب کنی !   این روزها که دندان های کوچک تازه ات را نشانم میدهی و من سعی میکنم بز...
25 بهمن 1391

تولد دلارام خانوم دختر خاله ی آبتین جان !

          آدرینا خانوم  هفته ی اول تولدسال٨٩                        دلارام جان متولد٨ دیماه ١٣٩١   پسرم روز ٨ دیماه صاحب یه دختر خاله ی زیبا شده ! و این فرشته ی کوچولوی ما خیلی شبیه آدرینا خانومه ! این اسم رو هم خود آدرینا انتخاب کرده ولی نی نی ما هنوز شناسنامه نداره !!!!! به هر حال قدمش سبز و دلش خانه ی شادیها ! امیدوارم دنیاش پر از زیبایی باشه .... من که عاشقشم...دوست دارم زودتر ببینمش !   ...
23 بهمن 1391

!هفدهمین ماهگرد تولد ت مبارک نفسم

    تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را   منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد   غزل و عاطفه و روح هنرمندش را   از رقیبان کمین کرده عقب می ماند   هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را   مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر   هر که تعریف کند خواب خوشایندش را   عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرآیندش را   قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت   مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید   بفرستند رفیقان به تو این بندش را:   منم آن شیخ سیه ر...
4 بهمن 1391

...این خلق بازرگان

      از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟! دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند ک نج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند این ماهی افتاده در تنگ تماشا را پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند!   " فاضل نظری "   پی نوشت : عکس بالا را بابای آبتین گرفته ! زیباست ...مثل غزل فاضل...
18 دی 1391