نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد!

    بچه که بودم وقتی شبها میدیدم مادرم نصفه های شب با صدای جیغ و داد بچه ها خواب به   چشمش نمیاد دنبال یه جای دنج میگشتم و با اوقات تلخی از اینکه گریه ی بچه بیدارم کرده   غرزنان به خواب ناز فرومیرفتم و توی دلم میگفتم : اه این مامان هم عجب حوصله ای داره   با این گریه های بی امان و...   دم صبح که باز مامان پا میشد و میرفت  نون گرم میگرفت و بساط صبحانه و راهی کردن   بچه های قد و نیم قد به مدرسه با هزار مکافات! تازه می بایست به فکر تمیز کردن خونه و پختن   ناهارباشه ! و بازشلوغی بی امان بچه ها و دل خون شدن مامان از بس تذکر میداد بچه برو سر   درست! بچه غذاتو بخور! ...
11 ارديبهشت 1392

پنجمین سالگرد ازدواج بابا و مامان !

                    چقدر زود گذشت !   انگار همین دیروز بود ! آن قلبهای بیقرار که در سینه میتپید و آن نفسهای سرشار که امید   به رگ رگ زندگی میریخت !   و من زیر آن تور سپید دلی داشتم به وسعت جهانی که جز تو نمی دانستی اش و تو را توی آن نگاهِ   سرشار رازی بود که جز من نمی دانستمش !   انگار همین دیروز بود ! تشمالها به عشق می نوازند و دستمالها به مهر برمی آیند   و من" لچک "از آستاره و " می نا " از حریر آسمان میستانم برای حنا بستن به دستهای زیست !   و تو  کُرِ" چوقا " به وَرِ بیقرار! ، &nbs...
2 ارديبهشت 1392

با کاروان خورشید (آبتین در مراسم استقبال از ضریح مطهرحسینی )

                چند روز است منتظر این لحظه بودم ! چند روز است تو سینه میزنی با دستهای کوچکت و من دارم به این فکر میکنم که در کوچکی دستانت چه شور بزرگی نهفته است. امروز من و تو و بابا رفتیم زیارت ضریح مطهر امام حسین(ع) ! چقدر خداوند عشق را بزرگ و وصف ناشدنی آفریده ! رد اشکهای فرشچیان را میشد از عمق جان این نقوش عطش برانگیز دید ! رد خون را میشد باتمام رگهایت حس کنی ! صدای دمامها ، نوحه خوانی ها ، گردش علم در تب دستها ، پیرزنی که یک  گوشه به سر و سینه میزد و به عربی جملاتی میگفت که مادرانه ترین احساسات آدمی را بدوش میکشیدند ، پیرمردی که لنگ لنگان و عاشق پیش م...
18 آذر 1391

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد !

    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را                                     که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را ...  خدا رحمت کند استاد شهریار را که اگر این ابیات زیبا را نمی سرود همواره برای  زمزمه کردن عشق و علاقه درمانده ترین عاشق جهان بودم ! گاهی مثل لالایی برای آبتینم می خوانمش تا معنویت کلماتش روح دردانه ام را به  گاه بزرگسالی جلای ماندگار باشد و حب علی(ع) او را پیوسته استوار بدارد و برقرار ! گاهی جگر گوشه ام را به نا...
13 آبان 1391

من از جهان بی کودک می ترسم !

  امروز روز جهانی کودک بود! دوباره آمدم فرای همه ی سوگندها بنویسم که اگر لبخندهای جاودانه ات نبود مادر نبودم آنگونه که باید ! ...عاشق نبودم آنگونه که شاید! دوستت دارم عزیزم خدایت سلامتی عنایت فرماید که گوشه ای از عظمت بی دریغش هستی  و قطره ای از دریای بی پایان کرامتش! روزت مبارک ! هماره بخند تا هماره عاشق باشم!                                                   &nbs...
18 مهر 1391

اللهم صلی علی محمد و آل محمد ...

  ختم ١٤ هزار صلوات برای سلامتی کودکان ایران زمین!   آنها که جسم نحیفشان روی تخت بیمارستان منتظر دعایی از صمیم  قلب است آنها که مشکلات برای جسم کوچکشان بزرگند! آنها که عزیز دردانه های خانه اند آنها که بدون لبخندشان دنیا را نمی خواهیم بیایید برای سلامتی کودکان خودمان و فرزندان ایرانی دست به دعا برداریم و ستاره ی صلوات روانه ی آسمان نماییم بیایید  سلامتی فرزندانمان را با سلام و صلوات بر محمد (ص) و آل پاکش بیمه نماییم دوستان ارجمند می توانند در نذر ١٤ هزار و ٤٠٠ صلوات این بنده ی کمترین برای سلامتی کودکان سهیم باشند و تعداد صلواتهایی که تقبل می فرمایند را از طریق قسمت نظرات وبلاگ اطلاع دهند سپاس.....
8 مهر 1391