مشهدی آبتین عزیز !
و من چقدر لبریز شدم از عطر دل فریب عشق و بی خویشی! و تو جهانی داشتی برای دویدن و شادی های کودکانه در جوار گنبد مطلای مهر! چقدر دویدنهایت را دوست داشتم میهمان کوچک ! تو میهمان کوچک امام رضای کریم و مهربان شدی و روبروی ضریح دلتنگی و پنجره ی فولاد ایستادی و با دستهای کوچکت سلام دادی ! و من صدایش زدم و دست به دامان پر مهرش آویختم که از خداوندگار بزرگ خواهان سلامتی و نیک بختی برای تو و همه ی کودکان سرزمینم باشد ! چقدر دوست دارم زیر آن آسمان نفس بکشم و پنجه در پنجه ی آهوانش به هوای نوازش و اجابت بنشینم چقدر دوست دارم آن بهشت بی مانند را...! ... بالاخره بعد از مدت ها دلتنگی و انتظار ٢٨ مهر به پا...