نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

هشتمین ماهگرد تولدت مبارک عزیزم!

              سلام گل باغ زندگیم :                              هشتمین ماهگرد ورود بزرگت رو به این دنیای کوچیک تبریک میگم  نمیدونی از اینکه تو رو دارم چقدر خوشحالم!  تو عشق من و بابا جونی! ودلمون همیشه به عشق تو میتپه!              خدا تورو به من داد تا بهم بگه :                آهای مامانش تو خدای خ...
4 ارديبهشت 1391

به بهانه ی چهارمین سالگرد ازدواج برای همسر عزیزم

                                                                  و عشق به مدد شانه های مهربانت رونق حیات گرفت و زندگی در پرتو چشمهایت مرتبت یافت! و عشق به شکوه بی بدلیل دستهایت دلباخت ! و دل دستاورد سترگ عاشقی است درکف روزگار بی روزن! ..... سلام و بعد که جهان بی روزن زیست را دریچه ای به روشنا هستی! سلام و بعد که عطش...
2 ارديبهشت 1391

از آلبوم قدیمی پدر!

  نی نی بالا که توی بغل باباشه ! همین نی نی تپل دوست داشتنی که موهاش بور و فرفری هستن همین نی نی که لباشو غنچه کرده و خیلی گله! عشق منه وبابای گل پسرم ! من و آبتین خییییییییییییییییییییلی دوووووووووووسش داریم انشالله یه روز از آلبوم آبتینم یه عکس مثل همین توی وب پسرش بزنم اون روز حتما  روز بزرگیه !   ...
20 فروردين 1391

یک شب ستاره ریز!

امشب من و تو و بابا رفتیم پارک! هوا خوب بود...یه شب ستاره ریز! توبا اشتیاق به همه چیز نگاه می کردی بردمت کنار فواره و تو از سر ذوق جیغ میزدی و می خندیدی ازهمه جالب تر برای من عشقت به گلهایی بود که حسابی ذهن کوچکت رادرگیر کرده بودند مدام خودت را به سمت گلها می کشیدی ومی خواستی به آنها دست بزنی! بعد هم طبق معمول همیشه بردیمت کنار قصر بادی !تا شیطنت بچه های شادو شنگول را تماشا کنی ومن و بابا توی دلمان بگوییم کاش زودتر بزرگ بشوی و خودت را قاطی این همه بچه از عشق ونشاط لبریز کنی و ما هم گوشه ای بایستیم وتماشایت کنیم اما حالا خیلی مانده تا آن روزهای شاد ...من و بابا حتی از تصورش قند توی دلمان آب می شود! زودی بزرگ شو گل مادر ...
20 فروردين 1391

یادداشتهای یک مجهول!

یادش بخیر! ..........    شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد   شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم 15 زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد :؛جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان ...
20 فروردين 1391

از دل تا وب !

  دنیای من خلاصه ی لبخندهای توست وجهان بی روزنم را دستهای کوچکت روزنه های مهرند غمهای من گستره ی بی انتهای زمینند وشادی من صدای سایه گسترمهربان توست! توفرشته ای زمینی بادلی آسمانی هستی که خدایت برای دل من آفرید  تاامید زیست در بالهای بی هیجانم به پرواز بنشیند. چقدر برای از تو نوشتن بی واژه ام و چه اندازه جهان کلماتم کوچک است برای به تحریر آوردن عظمت عشقی که خداوند درچشمان معصوم تو به ودیعه گزارده است! تو پاره ی وجود منی و درسلولهایت خون مرا نفس میکشی و حس مرا به زندگی میکشانی ! تو هستی منی و درتک تک لحظاتم بسان رود می خروشی وبه دریا ی جانم می ریزی ویکی می شویم آنچنان که بوده ایم وخواهیم بود دوستت د...
16 فروردين 1391

دوستت دارم!

دیشب باز تب داشتی من وبابایی بردیمت دکتر اما ساعت ٩شب دوباره بدتر شدی هرچی خوردی بالا اوردی اون هم سه مرتبه! بردیمت مطب یه دکتر دیگه اما گفت وقت نداره وخسته است ومارو ویزیت نمیکنه من گریه کردم التماس کردم بابا ناراحت شد ولی من بازهم گریه کردم التماس کردم وباالاخره دلش به حال زارم سوخت ومعاینه ت کرد اما ساعت ٣بامداد دوباره تب کردی ٥/٣٨درجه! وما  بردیمت بیمارستان گلستان! یه خانم دکتر معاینت کرد تو بهتر شدی اما امروز دوباره تب داری وبالا میاری با نگاهت التماس میکنی که بهت غذا بدم اما این حالتو بدترمیکنه فدای نگاه ملتمست بشم یکی یکدونه ی من! ...
16 فروردين 1391

جان شیرین مادر!

سلام جان شیرین مادر! سلام به صداقت نگاه فرشته مانند ولبخندهای بی بدیلت! چند روز مسافرت بودیم نشد برات بنویسم الان باهمه ی خستگیها میخوام فقط بنویسم به یاد ویادگار! روز شش فروردین به اتفاق خاله اینا و نی نی شون (زینب جون ) رفتیم خونه ی آقاجون! اما حال عزیز جون اصلا خوب نبود وعید ما مثل همیشه نشد تو خیلی سرحال بودی وهمش میخواستی بازی کنی اما خیلی ناگهانی حالت بدشد وشدیدا تب کردی ونصفه های شب با عزیزجون وآقاجون بردیمت دکتر و  آمپول زدی اما بهترنشدی وما روز سیزده بدر بااسترس تمام برگشتیم شهرخودمون تا تورو پیش یه دکتر خوب ببریم من برات تب ولرز کردم واز دیدن رنگ وروی زردت حسابی ترسیده بودم وهمه منو سرزنش می کردن و می گفتن ...
15 فروردين 1391

دانستنی ها

بازی‌های رایانه‌ای عملکرد ‌شناختی را تقویت نمی‌کندپژوهشگرانی که ادعا می‌کنند بازیهای کامپیوتری باعث تقویت عملکرد‌شناختی می‌شوند از روشهای علمی استفاده نکرده‌اند. به گزارش خبرگزاری سینانیوز به نقل از مدیکال نیوز تودی، در دهه گذشته، چندین کار پژوهشی و گزارش‌های رسانه‌ای اعلام کرده بودند که بازی‌های ویدیویی اکشن که بر چالش‌های فیزیکی از جمله هماهنگی چشمان و دستان و زمان واکنش تاکید دارد مانند نشان افتخار (مدال اف آنر) و یا تورنمنت غیر واقعی، گستره‌ای از توانایی‌های ادراکی و‌شناختی را بهبود می‌دهد. با این حال، وال‌تر بوت، یک استادیار بخش روان‌شن...
14 فروردين 1391