نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

بکَ یا الله....

  خداوندا بحق این چشمها که در معصومیتشان حرفی نیست به حرمت این دستها که چون بالهای فرشتگانت جز بر مدار عشق و پاکی نگشته اند به حلاوت این عشق که مانندش یافت نمی شود یاریمان کن و بر آورنده ی حاجاتمان باش و دست دعایمان را سرشار از اجابت کن! بک یا الله...بک یا الله ...بک یا الله!   ...
8 مرداد 1392

بیست و دومین ماهگرد شکفتنت مبارک عزیزم !

    بیست ودوماهه که خداوند با نور تو شبهای دل منو روشن کرده ماه من ! خوش اومدی به این آسمون دلتنگ.. خوش اومدی به این جغرافیای شگرف آرزو های دور و دراز... خوش اومدی عزیزم !...                               ...
4 تير 1392

فرهنگ لغت آبتین جان در بیست ویک ماهگی !

سلام نفس مامان ! همه ی کلمات قبلی رو بهتر تلفظ میکنی و کلمات زیر رو به دایره ی واژگانیت اضافه کردی :     - نوفاشی : نوشابه !      - اباس : اهواز         - - فاشی : فارسی       -دَبَس : دربست!( از راننده ها یادگرفته ! تا ماشینی میبینه داد میزنه دبس!) -سیویس : سرویس                - دَد: درد(هرجاش مشکلی داره دست میزاره با ناز میگه : دَد)   -شِیِک : شِِِرِک - شایی : چایی - بابا حجی : باب اسفنجی! ( بابا حجی شنیده کلی به ادبیاتت خندیده ) - بابا حج...
1 تير 1392

اسفند دونه دونه !

جوجه ی من از کنارم رد شد دستش خورد به من برگشت گفت: بِبَشید!!!!!!!!! توی دلم ذوق مرگ شدم اما گفتم نهههه امکان نداره شاید من اشتباه شنیدم !شاید... چند لحظه بعد دوباره میخواست رد بشه من جلوش بودم  آروم کنارم زد گفت : بِبَشیییییییید! نمیدونید چقدر خوشحالم ! فکرشو بکن بعد از اینکه چیزی بهش میدی هم برای تشکر میگه : مییییییییییسی! (هرچند من دارم سپاس رو جایگزینش میکنم) خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بخاطر این نی نی مودب و بانمک شکرت ! شما هم بگین ماشاالله !     ...
26 خرداد 1392

آبتین رییس جمهور کوچولوی کشور دل ما !

  امروز من و تو و بابا رفتیم و رای دادیم و توی دلم آرزوکردم یه روزی بیام به خودت رای بدم ! گل پسرم این روزها خیلی سیاسی شده ! مرتب اخبار گوش میده و در مورد کاندیداها نظر میده ! تازه کاندیداشو هم انتخاب کرده و هرکس از اون میپرسه به یه لحن شیرین پاسخ میده! و کلی مخاطبانش از هم صحبتیش لذت میبرن! انشاالله که کاندیدای گل پسرم پیروز میدان باشه ! و به مردم و این میهن اسلامی خدمت کنه  
25 خرداد 1392

اندر حکایت عشق...

                                  کودک درونم دارد بی خیال تام و جری میبیند و همزمان مادر دلواپس درونم دارد کلمات را   توی تاریکی تایپ میکند و نهیب میزند به خودش که این موقع شب چه کاریست نوشتن ؟!   برخیزو برو بخواب که فردا هرجا نشستی دادسخن ندهی که از دست این بچه یکشب خواب راحت ندارم !   اما نمیتوانم ننویسم ...نمیتوانم بگذارم وبگذرم !   بگذار دغدغه های کودکانه ام همیشه همین قدر بزرگ باشند !   اصلا برای نوشتن از تو باید بزرگ بود و دلی داشت...
12 خرداد 1392