نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

لالالالایی...

    به نام خدا امشب از اون شباست که نی نی من خیلی بیقراربود وهمش نق میزد انگارحوصله ی هیچ چیز رو نداشت من هم حسابی کلافه شدم از اینکه چشمای معصومشو به من می دوخت وچیزی می خواست که من نمیفهمیدمش! واقعا که زبون نی نی ها سخت ترین زبون دنیاست کلی باهاش بازی کردم اما باهمه ی خستگیش که از مالیدن مداوم چشماش معلوم بود نمی خواست بخوابه! ودست آخرباهزارترفند بردمش توی تختش تا لالا کرد الان هم درست شش ماه وبیست و دوروز شه! بگوماشاالله......... ...
28 اسفند 1390

چهارشنبه سوری

الان آبتین داره باجغجغه ش بازی میکنه ومن دارم این لحظات روثبت می کنم خیلی دوست داشتم بریم بیرون اما میترسم از صدای ترقه اذیت بشه وامنیت هم بااین آتیش سوزیها که وجودنداره برای آدم بزرگا چه برسه به نی نی ها! الان هم داره باسرفه جلب توجه میکنه برم سراغش تا ..... ...
26 اسفند 1390

بن نوشت

        به نام خدا   گاهی وقت ها زندگی باهمه ی سختیها وتلخیهایش به لبخندکودکانه ای دگرگونه می شود وهستی درچشمهایی معصومی شکل می بندد وجهان در زلالی نم اشکی به تکامل خواهدنشست براستی که کوه بانخستین سنگها آغاز میشود وانسان بانخستین درد! شهریور برای من زیباترین ماه خداست ماه ماه! ومن همه ی اتفاقات زیبای زیستنم را وهمه ی خواستنیهای خیالی ام را درلابلای روزهای بزرگش به نظاره نشستم در سی امین روزش خدا ی مهر تولد همیشه ترین همراه وشریک لحظاتم را به ارمغان آورد و درهفدهمین روزش به عش...
25 اسفند 1390