ماه و ماهی !
امشب با هم رفتیم بازار ماهی فروشان !....
امشب با هم رفتیم بازار ماهی فروشان !
تو خیلی بهانه گیر شده بودی ! حتی دور از چشم من یک ماهی را گاز زدی !
داد من بلند شد و فروشنده ی سپید مو با یک حالت معترضانه گفت :نمی دونم چرا
خانومها اینقدر حساسن! بزارین بچه راحت باشه !!!!!!! و پدر هم گوش به فرمان فروشنده
تو را راحت گذاشت تا هرآتشی که خواستی بسوزانی ! از گاز گرفتن ماهی های فلک زده
تا دست کاری کردن موتور و دوچرخه های پارک شده خلق الله توی پیاده رو !
و البته له کردن اعصاب من...
البته قبل از شما همان سپید موی ماهی فروش هم حسابی کفری ام کرد با حرفش !
خواستم به جنابشان عرض کنم که پس فردا اگر گلاب به روی مبارکتان بچه افتاد
به بیرون روی و...
حضرتعالی جورش را میکشید یا من بیچاره؟! که یاد شعر فاضل نظری بزرگوار افتادم
که فرمود:
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک سری است !
ما خانمها میدانیم چرا حساسیم چون بار همه ی سختیهای بزرگ شدن یک انسان
به دوش ماست شب نخوابیها...حرص خوردن ها...نگرانی ها...بیم ها... فلاکت ها...
رنج ها...بازهم بگویم؟! اما آقایان حساس نیستند و نمیدانند چرا!
الف :چون کاملند؟
ب :چون خیلی سرشان می شود؟
ج: چون منطقی هستند؟
د: هیچکدام!
من که مد نظرم " د" است !
البته اگر بچه ی خودشان باشد فرق میکند ! چون حداقل فکر جیب شان هستند
که باید ١٨٠٠٠پول یک ویزیت ناقابل بدهند.بماند باقی قضایا...
خدایا شکرت ...ممنونم که مرا از جنسی حساس آفریدی !
به قول شاعر "نخی از مخمل و از ابریشم"
وسپاسگذارترم از اینکه مردی ابریشم تر در کنار من به مهر ایستاده
که میداند راز پروانگی را و جاودانگی را...سپاس !
*
پی نوشت : دوستان ارجمندی که کامنت گذاشتند من قلمبه سلمبه می نویسم برمن ببخشایند
باور بفرمایید قصد جسارت ندارم کلمه است دیگر ! می آید.