وقایع اتفاقیه !
سلام آرام جان مادر:
چند روزه چیزی بر این نگاشته ها اضافه نکردم اما تو تا تونستی به دلشوره ها و استرسهای من اضافه
کردی با این بیماری که اصلا ول کن نی نی ها و مامانا نیست!
گاهی وقتا به ایمان می رسم که واقعا بعضی دکترها هیچی از درمان درست واصولی نمیدونن
حتی من تو یک روز تو رو سه مرتبه بابت حال خرابت بردم پیش سه تا دکتر وعجیب اینه که هرکدوم درمورد
وزنت یه عدد گفتن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا بعضی هاشون از جاهل ترین آدما هم جاهل تر هستن و خیلی ساده با جون آدم بازی می کنن!
وقتی در بد ترین شرایط ممکن هم باشی درکت نمی کنن ونگران نمیشن!
توی تب و.... بردمت بیمارستان حتی بلد نبودن ازت خون بگیرن و میگفتن رگش پیدا نیست
و اونقدر زجرت دادن که من فریاد زدم وتو رو برداشتم و الفرارررررررررررررررر
بابا میگفت بزارم دوباره ازت خون بگیرن واسه آزمایش اما من گفتم مگه از روی نعش من رد بشن که
دستشون به بچه ام برسه! به نظر من گاهی وقتا باید حتی به قیافه آدمها برای گزینش توی قسمت
اطفال هم توجه کرد بچه م بیچاره از ترس بیشتر گریه کرد تا از درد!
خداروشکر که تو حالت خوب شد ومن ایمان پیدا کردم که حرف مادرها و مادربزرگها بسیار درست تر از
علم دکتراست چون اونا بهم گفته بودن تبت مال دندون در اوردنته ومن گوش نداده بودم
وبردمت دکتر و تو زجر کشیدی از دست کاراشون!
وقتی تبت قطع شد من نوک یه دندون کوچولو رو دیدم وکلی ذوق کردم
بله دومین دندون گل پسر ١٠/٢/٩١ افتخار ظهور وحضور داد!
اما توی هفته ای که گذشت ١١/٢/٩١ بالاخره ما به خونه ی خودمون اسباب کشی کردیم
و فهمیدیم که واقعا هیچ جا خونه ی آدم نمیشه!
انشاالله همه ی مستاجرها خونه دار بشن....بگو آمین!
وچقدر سرم شلوغ بود وخسته شدم از شدت کار زیاد !
بابا هم واقعا زحمت زیادی کشید
من بهش افتخار میکنم چون برای اینکه من و تو راحت باشیم کلی زحمت میکشه و کار میکنه
و نون حلالش خون عشق میشه توی رگهای من وتو !
از خداوند برای همه ی باباهای زحمت کش و مهربون سلامتی می طلبم
خدایی که همین نزدیکی هاست و خوبی هارو دوست داره ...