زیر خط زیست !...
این استوانه منشور کوروش هخامنشی نیست!
شکلات کاکائوی استوانه ای یاکرم کاراملی هم نیست!
ابزار آلات کارگاه سفال هم نیست!
این نشانه ی پیشرفت و بالندگی است !
از علامات آرمانشهر و اتو پیا و اینجور حرفهاست...
از دلیلهای خوشبختی و خوش وقتی است!
این فیلتر دستگاه تصفیه آبست تنها بعد از20 روز نصب !
اینها سهم ما از دل پاکی کارون بزرگ است...سهم ما از جنوب...سهم ما از زیست سالم!
چقدر حالم از این زندگی بهم میخورد!
امشب بیمارستان پر بوداز بچه هایی که اکثرشان توی تب میسوختند و مادرانی
که نگران بودند ! دانشجویان پزشکی که از شلوغی دست پاچه نشان میداند و بهم ریخته و پریشان
ویزیت میکردند و داد همه را در آوردند! شلوغ است و امکانات اندک ...چه میشود کرد دیگر!
عجب کلاس درسی دارند!...خاطره ی تلخ شهریور و بستری شدن پسرم جلوی چشم رژه میرود
دکتر هم که وقت نکند بگوید، اکثر بیماریهارا ،این آب آلوده دلیل قاطعیست!
لیوان که بگیری زیر شیر آب ، لجن است و گل و لای ! یک مایع گل آلود و افتضاح...
آبتینم توی تب میسوزد و بدنش کهیر زده ولی دل من است که آتش گرفته!
حتی خانومی که دارد هل میدهد و میخواهد جلوتر از ما ویزیت شود را میگذارم برود جلوم بایستد
میگوید نوبت من است ! اما نیست! ولی میگذارمش ! و میگویم بچه ی من وشما فرقی ندارد
و او چقدر شرمنده میشود !
اما خداوند کسانی را شرمنده کند که در خدمت به خلق خدا کوتاهی میکنند!
بروم این درجه تب را بردارم ببینم پسرک بهتر است یانه دیگر دارد صبح میشود نباید بخوابم
مادر هیچوقت نباید بخوابد !
جان مادرت فکری به حال خودت کن کارون ! اصلا قهر کن برو از این شهر که دوستت ندارند...برو
از زیر سی و سه پل رد شو یا خواجو را بهانه کن یا برگرد به سرچشمه ی بختیاری ات ! سرچشمه ی
زلالت ...شاید دختری با" تُرنه "های رها در بادش آمده برای برزیگران دلسوخته مشکی آب بردارد
شاید چوپانی دلتنگی هایش را در تو گریست ! شاید "دا " نقشه ی "تَمدارَش" را از روی صفای تو
بردارد و عشق را رج بزند ! شاید "چنار کیقباد" آتش دل با تو بنشاند ! شاید "دشت سوسن"
برایت پیاله ای عطر برنج آورده باشد !
شاید "آساره " ی "علاءدین" تو باشی ...نه نه "کوگ تاراز"...نه نه اصلا تمام جغرافیای
دلتنگ ایل من... شاید "خدابس" دستان حنابسته اش را در تو به زندگی بنشاند
شاید
"عبده ممد" ترانه هایش را در تو صفای ماندگاری بدهد!
نمیدانم!
اصلا نمیدانم!
فقط تو جانت را بردار
و از این شهر برو !
جان مادرت برو ، کارون!...
...............................................................................
پی نوشت ها:
علاءالدین:خواننده فقید ایل بختیاری
خدابس و عبده ممد : عشاقی درایل بختیاری که داستان عشقشان سینه به سینه میگردد
چنارکیقباد:چناری کهنسال درقلعه سرد جغرافیای بختیاری
دشت سوسن: دشتی زیبا در سرزمین بختیاری که کارون از انجا میگذرد و عطر برنجش بی نظیر است
دا : مادر به زبان بختیاری
آساره : ستاره(آساره نام اثری از مرحوم علاءالدین)
ترنه : گیسو...مو..طرّه
کوگ تاراز:کبک تاراز......تاراز از کوههای بختیاریست ونام اثری ماندگار از مرحوم علاءالدین
تمدار: دارقالی