نامه ی سرگشاده 7
سلام آرام جان مادر ! سلام به تو که جان شیرینی و یار دیرین! سلام به تو که قدرت لا یتناهی خداوندگارم را در عمق چشمانت هر روز به نظاره می نشینم و پس مردمکانت دنیایی از لطف و مهربانی می بینم ! چقدر روزهای تلخ و شیرین در رفت و آمدند و من با تمام دلم رنجهای مادرانه را به تجربه خاسته ام و زیباییهای زیست را به سپاس نشسته ام ! این روزها دارم به خودم فکر میکنم ...به این زندگی !...به عشق ... نه ! به فراسوی این همه واژه ! شکسپیر میگوید:"بودن" یا "نبودن" مسأله اینست! و چقدر فاصله ی این دو فعل اندکست وقتی مادر باشی ! چه کسی می داند دو تا چشم کوچک در هربار چرخش معصومانه شان بار کدام خواهشِ لطیف زندگی را به دوش میک...